هخامنشیان (622) : عروس کشی توسط هخامنشیان / کشتن استاتیرا / مجازات نکردن قاتل / اینست عدالت هخامنشی

ساخت وبلاگ

عروس کشی توسط هخامنشیان / کشتن استاتیرا / مجازات نکردن قاتل / اینست عدالت هخامنشی


هخامنشیان (بخش622)


" مسموم کردن استاتیرا : پروشات (مادر اردشیر) که از دیرگاهی قصد کشتن استاتیرا زن اردشیر را داشت ، بالاخره به دسایس و حیل نیت خود را اجرا کرد . او زنی در خدمت خود داشت ژی ژیس نام که مورد اعتماد تام ملکه و بر وی بسیار مسلط بود و همین زن به قول دینون آلت اجرای خیال فاسد پروشات گردید . شرح قضیه موافق نوشته های دینون ، کتزیاس و پلوتارک با جزءی اختلاف چنین است :

هر دو ملکه ، از چندی قبل آشتی کرده و ظاهرا نشان می دادند که منازعات و سوءظن های دیرینه را فراموش کرده اند ، زیرا به منازل یکدیگر آمد و شد داشتند و با هم غذا صرف می کردند ؛ ولی چون باطنا باز از یکدیگر بیمناک بودند ، غذا را از یک ظرف و از همان خوراک می خوردند . بعد پلوتارک گوید : در پارس مرغی هست که فضاله ندارد و روده هایش پر از چربی است . بنابراین تصور می کنند که غذای این مرغ از باد و شبنم است . این مرغ را رین تاسس نامند ، ولی کتزیاس این مرغ را رین داوس نامیده و چنین گوید پروشات در سر میز یکی از این مرغ ها را برداشته ، با کاردی که یک طرف آنرا مسموم کرده بودند به دو نیم تقسیم کرد . نیمی را که مسموم نشده بود خودش برداشت و نیم مسموم را به ملکه جوان داد . دینون گوید که ملانتاس نامی ، مرغ را بریده ، قسمت مسموم را به استاتیرا داد . به هر حال از درد شدید و تشنج هایی که بعد برای ملکه حاصل شد او یقین کرد که مسموم گشته و به فاصله ی چند ساعت درگذشت . شاه هم سوء ظن نسبت به پروشات حاصل کرد ، زیرا درجه کینه ورزی و شقاوت او را خوب می دانست ، و برای اینکه در این باب حقیقت مطلب را بداند فرمود تمام خدمه و صاحب منصبان مادرش را توقیف و زجر کنند ، ولی پروشات ژیژیس را مدت ها در منزل خود نگاه داشت و امتناع ورزید از اینکه او را به شاه تسلیم دارد . بالاخره این زن روزی اجازه گرفت به خانه اش برود و قراولان شاهی او را گرفته ، موافق قوانین پارسی که برای زهردهندگان مقرر است با زجر کشتند ؛ یعنی سرش را روی سنگ پهنی گذارده ، با سنگی دیگر چنان کوبیدند تا خرد شد و صورتش مسطح گردید . چنین است عقیده ی دینون ؛ ولی کتزیاس گوید که ژیژیس آلت اجرای قصد پروشات نبود و فقط بر خلاف میل خود ، از قضیه اطلاع داشت . به هر حال شاه به مادرش چیزی نگفت و نسبت به او کاری نکرد ، جز اینکه او را از خود دور داشت . پروشات بابل را برای محل اقامت خود برگزید و در این موقع ، شاه به ملکه گفت مادامی که او در این شهر خواهد بود پا بدان شهر نخواهد نهاد . بعد پروشات به بابل رفت و چندی در آنجا بماند ، ولی او کسی نبود که دور از دربار راحت بنشیند و طولی نکشید که شاه با او آشتی کرده ، به دربار احضارش کرد ... "


حسن پیرنیا ، ایران باستان ، جلد دوم ، انتشارات افراسیاب ، چاپ نهم ، ص990 - 989


 ###############


کانال حقیقت

https://telegram.me/haghighat1357

هخامنشیان (711) : کودکی و نوجوانی اسکندر کبیر (2)...
ما را در سایت هخامنشیان (711) : کودکی و نوجوانی اسکندر کبیر (2) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cbaastan0 بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 6:08