تاریخ ایران (11) : نجات کوروش از قتل توسط پدربزرگ ظالمش ( شاه ماد ) در نوجوانی

ساخت وبلاگ

نجات کوروش از قتل توسط پدربزرگ ظالمش (شاه ماد) در نوجوانی


تاریخ ایران (بخش11)


" ... چون طفل (=کوروش) به سن ده سالگی رسید ، همبازی امیرزادگان شد . پس از آن روزی چنین اتفاق افتاد که هم سالگان او در موقع بازی متفق شدند شاهی انتخاب کنند و کوروش را که "پسر چوپان" می گفتند ، شاه کردند . او رفقای خود را به دسته هایی تقسیم کرد . عده ای را اسلحه دار خواند . چند تن برای ساختن قصری معین کرد . یکی را چشم شاه نامید و دیگری را مفتش خواند . بعد در حین بازی ، یکی از رفقای کوروش که پسر ارتمبارس مادی بود ، نخواست حکم او را اجرا کند و کوروش امر کرد پسر را گرفته سخت تنبیه کردند . بعد او همین که خلاصی یافت به شهر رفته ، شکایت پسر چوپان را به پدر خود برد و او پسر را برداشته ، نزد آستیاگ رفت و پشت او را به شاه نشان داده گفت : "شاها ! نگاه کن که بنده ی تو (پسر چوپان) چگونه با پسر من رفتار کرده ."

شاه ، چوپان و پسرش را احضار کرد و چون حاضر شدند رو به پسر چوپان کرده گفت : "تو چگونه جرات کردی با پسر کسی که بعد از من شخص اول است ، چنین معامله کنی ؟"

کوروش جواب داد : "در این امر حق با من است ؛ زیرا مرا به شاهی انتخاب کردند و همه اوامر مرا اجرا کردند جز او که اعتنایی به حرف من نداشت . این بود که تنبیهش کردم . حالا اگر مستحق مجازات می باشم اختیار با تو است ."

وقتی که پسر چوپان این سخنان را می گفت ، آستیاگ از شباهت او با خودش و از جلادت و جودت او متحیر بود ...

(آستیاگ پس از تحقیقی متوجه شد که او نوه ی خودش است.)

... آستیاگ مغ ها را خواسته گفت : پسر دختر من زنده است و شرح قضیه چنین . حالا عقیده شما چیست ؟ و چه باید کرد ؟ 

مغ ها گفتند : "خوابی که دیده بودی واقع شده ؛ زیرا او را به شاهی انتخاب کرده اند و دیگر خطری از او برای تو نیست ."

آستیاگ گفت عقیده ی من هم چنین است . با وجود این درست فکر کنید و آنچه صلاح است بگویید . 

مغ ها گفتند : "شاها ! برای خود ما این خواب اهمیت دارد و منافع ما اقتضا می کند که در حفظ سلطنت تو که از ما هستی بکوشیم ؛ چه اگر کوروش به تخت نشیند پارسی ها بر ما مسلط خواهند شد . پس بدان که اگر خطری بود می گفتیم . چون خواب واقع شده ، جای نگرانی نیست . ولی بهتر است که او را با مادرش به پارس بفرستی ."

آستیاگ از این جواب غرق شادی شد و کوروش را خواسته گفت : "فرزند ! برای یک خواب پوچ می خواستم تو را آزار کنم ؛ ولی اقبالت تو را نجات داد . اکنون برو به پارس . پدر و مادر خود را بیاب ؛ ولی پدر و مادری سوای چوپان و زنش ."

کوروش روانه ی پارس گردید و به دیدن کامبیز (کمبوجیه) و مادر خود شتافته ، آنچه را که راجع به سرگذشت خود از همراهانش در راه شنیده بود برای آنها بیان کرد . معلوم است که شعف پدر و مادر را حدی نبود . "


 حسن پیرنیا ، ایران باستان ، جلد اول ، انتشارات افراسیاب ، چاپ نهم ، صص 237 - 235


 تذکر :


1 . این مطلب ، تنها ، نقل بخشی از تاریخ (از زبان مورخان) ، و صرفا جهت اطلاع مردم از تاریخ بوده ؛ و به معنای باستانگرایی یا همراهی با باستانگرایان یا سلطنت طلبان نیست .

2 . پان ها - خصوصا پانترک ها - و کوروش پرستان ، هر دو ، سانسورچی و تحریفگر تاریخ اند . عده ای شان مزدور دشمن ، و عده ای فریب خورده یا ناآگاهند .

3 . تاریخ هر کشور ، مجموعه ای از نقاط قوت و ضعف است .

4 . اسلام کامترین دین است . دینی که به ایران و ایرانی ، هدایت ، قدرت ، پیشرفت ، عدالت اجتماعی ، دوستی و اتحاد بی نظیر داد . 

5 . در کنار اسلام و اعتقادات اسلامی - که "مهمترین" مولفه قدرت نرم ایران است - سابقه ی تمدنی را هم به عنوان "یکی از" مولفه های قدرت نرم ایران باید به یاد داشت .


 ###############


کانال حقیقت

https://telegram.me/haghighat1357     

هخامنشیان (711) : کودکی و نوجوانی اسکندر کبیر (2)...
ما را در سایت هخامنشیان (711) : کودکی و نوجوانی اسکندر کبیر (2) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cbaastan0 بازدید : 217 تاريخ : چهارشنبه 20 ارديبهشت 1396 ساعت: 13:17